وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره..
میفهمی پیر شده...!
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه..
میفهمی پیر شده...!
وقتی بعد از غذا یه مشت دارو میخوره..
میفهمی چقدر درد داره...!
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های توست
دلت میخواد....
به نظرت دلت میخواد چیکار کنی...؟
طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی
و کلی زور میزدی تا دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
... ... ... ... یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !
دلم حضور مردانه می خواهد؛
نه اینکه مرد باشد، نه ...!
مردانه باشد : حرفش، قولش، فکرش، نگاهش، قلبش؛
و آنقدر مردانه که بتوان تا بینهایتِ دنیا؛
به او اعتماد کرد، تکیه کرد ...
از به کسی دارم که راه را نشانم دهد؛
تنبیه ام کند؛
تشویقم کند؛
نه به حق قدرتی که دارد؛
بلکه به اقتدارش؛
من پدرم را می خواهم ...
" بـــابـــا "
بابا یعنی قشنگترین کلمه دنیا
که هیچ مترادفی نمیتونی براش پیدا کنی !
موضوع انشاء : خوشبختی
ــــــــــــــــ بـه نام خــــدا ـــــــــــــــــ
خــــوش بختــــی یعنــــی قلــــب پــــدرت بتپــــد...........
ــــــــــــــــــــ پــــایــــان ــــــــــــــــــ
خدایـــا !!!
به بزرگیـــــت قســـم.....
توعکس های دست جمعی....
جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار.....
آمیـــــن
مادرم:
امروز من رشد یافتم وتو فرسودی..
من چون سرو راست وبلند شدم وتو چون بید خمیدی..
هرآنگاه زمین خوردم سوختی..
وهرگاه بلند شدم از شوق تپیدی..
روزی جسمم راحمل کردی وروزی غمم را..
وهمراه وکنارم بودی..
مراپروراندی و از غم رهایی ام دادی..
توانایم کردی وخودناتوان شدی..
ازشیره ی جانت مراخوراندی وخود غمم را خوردی..
نگران لطافت روحم بودی..
دلشوره ی پاکیم را داشتی..
گیسوانت سپید شد از برای دامن پاکت که مرا در بر گرفت سپاس
توشمعی!ازبرای گرمای حضورت توراشکر کاش پروانه باشم دربرابر الطافت ای فرشته ی حق مادرم
آرزوم این است:
نرود اشک زچشمان تو هرگز مگر از شوق زیاد...
نرود لبخنداز اوج نگاهت وبه اندازه ی هروز که مرا پروردی زیر پایت باشد آن بهشتی که خدا فرموده.
مادر بزرگ مهربانم ومادر عزیزم روزتون مبارک ودوستتون دارم...
ﭘﺴﺮ 16 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ18 ﺳﺎﻟﮕﯿﻢ چی کاﺩﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟
ﻣﺎﺩﺭ: ﭘﺴﺮﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﻧﺪﻩ
ﭘﺴﺮ 17ﺳﺎﻟﻪ ﺷﺪ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪ ﺷﺪ،ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺩﺍﺩ،ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﭘﺴﺮﺕﺑﯿﻤﺎﺭی قلبی ﺩﺍﺭﻩ .
ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﺎمان ﻣﻦ ﻣﯿﻤﯿﺮﻡ …؟ ! ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻘﻂ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ .
ﭘﺴﺮ ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﮥ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪ 18 ﺳﺎﻟﮕﯽِ ﺍﺵ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﺩﯾﺪﻧﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻣﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﺷﺪ …
ﭘﺴﺮﻡ ؛ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻋﺎﻟﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ
ﯾﺎﺩﺗﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﭼﯽ ﮐﺎﺩﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ؟
ﻭ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻡ !
ﻣﻦ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩﻡ،ﺍﺯﺵ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻦ ﻭ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﻗﻠﺐِ ﻣﺎﺩﺭﻭ ﻋﺸﻘﺶ ﻧﯿﺴﺖ .
نازم به آن شکوه و به آن عزّت و مقام
جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است
--------------------------------------
مادرم شاخه گل باغ بلور پدرم فاصله عشق و غرور
----------------------------
لطفا به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایید
تعداد صفحات : 3