گفتم مادر! ... ________________________________________________________________________________ |
* مهم نیست چه سنی داری و چه مقامی، هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر
--------------------------------------
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی و بزرگواری دیدند یاد تو بیفتند ...
-------------------------------------------
پدر؛
تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست..
اما همیشه به جرم پدر بودن
باید ایستادگی کند؛
و با وجود همه مشکلات, به تو لبخند زند تا تو دلگرم شوی
... که اگر بدانی ...
چه کسی ، کشتی زندگی را
از میان موج های سهمگین روزگار
به ساحل آرام رویاهایت رسانده است؛
"پدرت"را می پرستیدی...
---------------------------------
بسلامتی اون مادری که حتی اگر 30 سالتم بشه شبا اگه کنارش بخوابی تا صبح نگاه میکنه ببینه 1موقع پتو از روت برنداشته باشی که سردت بشه و تو خواب سرما بخوری...
موجودی که بی هیچ منتی بهت عشق میورزه ولی ما چسبیدیم به عشق دروغی ادما..
بچه بودیم ار آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم
يك ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون
مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛
دیگه همون بچه هم نیستیم....
(( دخترم هیچوقت بزگ نشو ))
-----------------------------------------
زن شکوفه ایست که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی ،
موقع گل بودن عشق ورزیدنی،
و در وقت پژمردن پرستیدنی است ...
-------------------------------------------------
خداوند از روز ازل بهشت را در دستان مادر قرار داد
مادر اما بهشت را بر زمین گذاشت تا فرزندش را در آغوش بگیرد
از آن روز بهشت زیر پای مادران است...
---------------------------------------------------
در پی گذشت سالها هنوزهم صدای قلب تو
نوازشگر روح خسته من است مادرم . . .
---------------------------------------------------
مادر عزیزم به خاطر تمام مهربانیهایی که در حق من کردی و
به من بال و پر دادی و
مرا بالنده کردی و
با سوختن خود عشق و شور در وجودم روشن کردی
... با همه وجودم و با تک تک سلولهایم دوستت دارم
هی آتش می گیری و باز نا امید نمیشوی
و
ازخاکسترت زن متولد میشود.!!
نفس تازه کن بانوی کوچک زندگی من ...
اونی که عاشق تره همیشه خودشو می آره پایین تا عشقش از بالا بودن لذت ببره!!!
دخترم :
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلتها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و ...بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری.
مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: “مرا ببخش”، “متاسفم”، “خواهش میکنم”، “ممنونم” و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری.
خودت را مجبور به بیان آنها کن!
به دوستان و همهی آنهایی که دوستشان داری بگو: “چقدر برایت ارزش دارند.”
اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت… همراه با عشق
عاشق آن (میم)که میاید آخر مادر... و مرا میکند مال تو....!!!!!!!!
مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که
تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد
و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است،
...
مادرم تو را عاشقانه دوست دارم
و با تمام وجودم به تو عشق می ورزم
-----------------------------------------------------------------------------------
به دنیا آمد
تا دختر کسی شود
ازدواج کرد
تا همدم کسی شود
...
بچه دار شد
تا مادر کسی شود
برای همه ، کسی شد
اما خودش
بیکس ماند...
به سلامتی همه مادرا ♥
_______________________________________
گرگها خوب بدانند که در این ایل غریب / گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند / توی گهواره چوبی پسری هست هنوز
آب اگر نیست نترسید که در قافله مان / دل دریایی و چشمان تری هست هنوز
______________________________________
مادرش زولبیا دوست داشت و پدرش بامیه. نیم کیلو بامیه خرید و نیم کیلو زولبیا و رفت خانه.
کلید انداخت ، در را باز کرد و رفت سمت آشپزخانه.
وسایل سفره افطار را آماده کرد. همه چیز را سر جایش گذاشت.
زولبیا، بامیه، پنیر، نان، سبزی و گردو. نشست سر سفره.
دو قاب عکس را آورد. یکی کنار زولبیا و دیگری کنار بامیه
__________________________________________
مـاه بـانو بـه شب دهكده نازل شد و بعد |
سهمش از بركت ده زهر هلاهل شد و بعد |
ابـر شـد آمـد و بـاریـد بـه اقـبــال كــویــر |
خـاك لـمیـزرع ایـن ناحیه هم گل شد و بعد |
دری از نور به این سمت گشود از ملكوت |
شهـر بــا آمــدنـش نقـل مـحافل شد و بعد |
آسمــان یــا حــرم كــوچك بانوی غریب؟ |
قـصـه حـور و پـری قـصـه دل دل شـد و بعد |
قرعـه افتاد به نام من و همسایگیاش |
و دلــم وارث سـرمــایــه دعــبل شد و بعد |
_________________
دخترم !
گفته بودم بهت ٬ یادت هست که ؟!
مادرها هرگز نمی میرند
فقط خونه دنیائی شون رو ترک می کنند
میدونم باورش خیلی سخته
مخصوصا این روزها که خودش نیست
اما فضای خونه پر از عطر حضورشه
وقتی که هنوز صدای مهربون و خسته اش رو
از جای جای خونه می شنوی
اما این یک حقیقته
که با گذشت زمان درکش می کنی
مادرها تا وقتی تو دنیا هستند
یه خونه دارند که تو اون خونه
با تحمل سختی ها ٬ رنج ها
دردها و مشکلات با چنگ و دندان
از فرزندانشون مراقبت می کنند
وقتی این خونه را ترک می کنند
صاحب دوتا خونه میشن
یکی تو بهشت
یکی تو قلب فرزندانشون
مادرها می تونند شاد و خوشبخت
تو این خونه ها زندگی کنند اگر
فرزندانشون رضایتشون رو فراهم کنند
کار سختی نیست
فقط کافیه همونی بشیم
که مادرمون آرزو داره